باور بفرمایید ما طبق معمول گاهی که برخی سخنان را مطالعه میکنیم با خود فکر میکنیم واقعا این حرفها چه جوری و براساس کدام نبوغ بینظیر بشری خلق میشوند. شاید شما فکر کنید ما به جملههایی مثل اینکه بگویند وقتی آفتاب طلوع کند، یعنی روز است. یا وقتی آفتاب غروب کند یعنی شب است. البته این جملهها خودشان در نوع خودشان یک نوع تفکر فلسفی بین آنها دیده میشود که ما فعلا به این تفکرات فلسفی کاری نداریم. و اساسا هم نمیخواهیم وارد بحثهای فلسفی شویم. ولی وقتی حرفهای دیگری را میخوانیم که مثلا یک مسئولی میگوید، آن وقت است که به هوش آنها غبطه میخوریم. مثلا «عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس گفت: عدم تخصیص زمان کافی برای معاینه بیمار اخلاقی نیست» خب، ایشان حتما روی این جمله و این عملی که در آن مستتر است، شاید سالها فکر کرد و یا شاید سالها رفته در مراکز مختلف درمانی و بیمارستانی، پزشکان را دیده و بیماران را هم دیده و بعد به یک نتیجه کلی یا به یک فرضیه رسیده و آمده این فرضیهاش را در این نطقه کانونی جهان و در این برهه زمانی پر از بحران مطرح کرده است. اولا به نظر ما وقتی بیمار نزد طبیب یا آقای دکتر میرود، آقای دکتر وقت ندارند که ایشان را معاینه کنند، پس لازم است که یک دستیار ایشان را مطالعه کنند و بعد دستیار یا پایار یک چیزی بنویسند و بدهند به آقای دکتر و ایشان هم با کرامت بیمثالش چند سطر ناقابل را قلمی کنند و بیمار هم اصلا نفهمد که چی شد و چه کار باید بکند. دوما خب، این دکتر چرا باید برای بیمار وقت بگذارد. طفلک سالهای سال درس خوانده است و شاید به مناطق دوردست و دورپا و دورشکم و دورسر رفته است و خوبیت ندارد که طرف بیاید با یک بیماری که اصلا نمیداند کجایش درد میکند، سروکله بزند. واقعا آقای عضو کمیسیون بهداشت دلش میآید که این حرف را بزند و رفتار غیر اخلاقی بیماران را که به محض ورود به مطب شروع به آخوواخ میکنند، چگونه توجیه میکند. بیمار اساسا وقتی که وارد اتاق طبیب میشود، اولا نباید حرفی بزند. دوما فقط دست آقای دکتر را نگاه کند. سوما،اگر دفترچه دارد، دفترچهاش را بگذارد روی میز و برود روی صندلی خودش بنشیند. وقتی دکتر به ایشان نگاه کرد،فقط لبخند بزند. اگر دکتر با لبخندشان ناراحت شد، سرش را بگذارد پایین. اگر دید دکتر سرش پایین است، یک نفس راحتی دور از چشم ایشان بکشد و بعد که نسخهنویسی آقای دکتر تمام شد، دفترچه یا برگهای که سر برگ مطب را دارد، از آقای دکتر بگیرد و بیاید بیرون. نکند که ناگهان چیزی بپرسد و باعث تکدر خاطر نازک جناب طبیب یا همان دکتر شود. وقتی از مطب بیرون آمد، مهم نیست که متوجه نشد دکتر چی نوشت، با سرعت از جلوی ساختمان مطب حرکت کند و به داروخانهای که آقای دکتر احیانا نشانیاش را داده برود. بعد داروها را بخورد و بعد هم خوب میشود. پس این چه حرفی است که باید دکتر برای معاینه بیمار وقت کافی بگذارد. مگر ایشان وقتشان را از بورکینافاسو آوردند. بیمار بعدی. همین.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 20:15 توسط مازیار سوادکوهی |
طنزگاه مازیار سوادکوهی...
ما را در سایت طنزگاه مازیار سوادکوهی دنبال می کنید
برچسب : پزشکان,وقتشان,بورکینافاسو,آوردند؟, نویسنده : savadmaza بازدید : 160 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 16:54