این حکایت امروز در روزنامه منتشر شد
باور بفرمایید وقتی در عهد ماضی خیلی دور اگر کسی را میدیدیم که عصایی در دست داشت، هم خیلی کیف میکردیم و هم خیلی میترسیدیم. البته این دو موضوع دلیل هم داشت. اول کیف ما برای این بود که آن قیافه و هیبت و زیبایی عصاب بهدستان باعث میشد، از آن لذت ببریم. ضمنا کسی که عصایی در دست داشت، معمولا با احتیاط و تأنی حرکت میکرد و مواظب هم بود که نه به کسی تنه بزند نه آنکه از کسی طعنه بشنود. در عین حال حواسش بود که آدمهای کمحواس با او برخورد نکنند و باعث نشوند خدای ناکرده روی زمین فرش شود و منتظر باشد کسی بلندش کند. این ویژگیها ما را وامیداشت گاه شیفته رفتار اینجور آدمها بشویم. اما ترس ما به این علت بود که اگر یک روزی این عصا به دست ما افتاد، ما باید چه جوری راه برویم. اصلا میتوانیم عصا را نگه داریم. یا اصلا این عصاها برازنده دست ما هست. نکند یک وقت عصای ما به پای عابری گیر کند و آن وقت مجبور باشیم دیهاش را هم پرداخت کنیم یا به دلیل نداشتن دیه، برویم آبخنک بخوریم. البته اینگونه که پزشکان میگویند، آب خنک و کلا آب برای سلامتی خوب است، ولی مهم این است که آب را کجا بخوری. برای همین باور کنید یک جور حس خاصی به ما دست میدهد وقتی میبینیم کسی عصایی به دستش هست و از آن مهمتر اینکه حس عجیب دیگری که ما با این عصا چه کار کنیم. دیروز وقتی توی روزنامه خواندیم که آقای حسن وارسته کارگردان تئاتر گفته که «طنزنویسان دستبه عصا حرکت میکنند» تازه متوجه شدیم این آدمهایی که ما توی خیابان میبینیم همه اینها طنزنویس هستند و ما خبر نداشتیم. اصلا با خواندن این خبر یک نوع حس عجیبی به ما دست داد و به کسانی که با عصا راه میرویم ارادت بیشتری پیدا کردیم. با خودمان گفتیم ما چه آدم بیخبر از همهجا و همهچیز بودیم که بادیدن آدمهایی که با عصا راه میرفتند، دچار حس دوگانه ترس و لذت میشدیم. اما حالا نوعی حس لذت به جماعت عصابهدستان داریم. وقتی خوب آنها را نگاه میکنیم میبینیم واقعا هم این طفلکها طنزنویس هستند و ما خبر نداریم. اساسا عصا این خوبی را دارد که اگر کسی بخواهد طنز بنویسد و ناخودآگاه خدای ناکرده با خواندن طنز خود دچار سرگیجه شود، عصا باعث میشود طرف به زمین نیفتد. ضمن آنکه عصا باعث میشود طنزنویس طنزی ننویسد که باعث خنده زیاد مردم شود. در آن صورت شاید کسی رودههایش بهخاطر خندیدن ببرد و برود شکایت کند و آن طنزنویس محترم هم دیه رودهاش را بپردازد. وقتی عصا در دستش باشد، طرف چون آن را تقریبا به شکل روده میبیند، در نتیجه به فکر رودهبانی خوانندگانش هم هست و طنز رودهبر نمینویسد. اصلا یکی از دلایلی که برخیها به عبید زاکانی ایراد میگیرند این بود که چرا طنزهایش را جوری مینوشت که برخی از آدمها به دلیل برونرفت جنبههای روحیشان، زیاد بخندند و خدایناکرده یا نفسشان بند بیاید یا آنکه رودهشان ببرد. از آنجا که عبید اعتقادی به عصا نداشت و البته در آن زمان زیاد هم عصا نقش حفاظتی ایجاد نمیکرد، طنزهایش را میتوانست خارج از چارچوبهای عصایی بنویسد، به صورتی که تا الآن هم طنزهایش عمر کردهاند. پس عصا خودش در ایجاد توازن و تعادل در جامعه و حتی رفتار آدمها نقش دارد و میتواند دارندگان خود را از هر نظر و از هر نوع بلایایی مصون بدارد. باور کنید.
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 20:36 توسط مازیار سوادکوهی |
طنزگاه مازیار سوادکوهی...
ما را در سایت طنزگاه مازیار سوادکوهی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : savadmaza بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 23:27