امروز در روزنامه منتشر شد
باور بفرمایید دیروز به محض آنکه سوار تاکسی شدیم، پشت سر ما مسافر دیگری سوار شد. هنوز جابهجا نشده بودیم که گفت:«ببخشید شما میدونید کنسرتها یک چیز غربیه؟» ما مثل موجودات کره مریخ نگاهش کردیم و به این مفهوم که نه نمیدانیم. بعد دوباره پرسید:«ببخشید،شما اصلا کنسرت رفتید؟» باز انگار که برق ما راه گرفته باشد به چشمهایش زل زدیم، به این مفهوم که نه نرفتیم. سهباره پرسید:«ببخشید شما فقط لبخوانی میکنید و لال هستید؟» حالا در این زمان انگار که کسی ما را قلقلک داده باشد، لبخند شیرینی زدیم و گفتیم:«نهخیر... ما متأسفانه هم گوش داریم و هم زبون.» مسافر با شگفتی گفت:«آخه اینجوری که شما نگاهم میکردید اصلا شک نکردم که شما خدایناکرده کرولال هستید.» بعد از چند لحظهای مکث کرد وگفت:«خب،پس چرا جوابم را ندادید؟» البته این بار هنوز خندههای ملیح روی لبهای ما ول میخورد که گفتیم:«آخه شما بدون هیچ مقدمهای سوالی کردید که ماتوی باغش نبودیم.» مسافر گفت:«پرسیدم که کنسرت مال غربیهاست؟» ما هم گفتیم:«باور بفرمایید که ما اصلا نمیدونیم توی چی مال ماست وچی مال غربیهاست. واسه همینه که متوجه سوال شما نمیشیم.» مسافر خودش این بار خندید و گفت:«واقعا که توی باغ نیستی شما... پیاده پیاده هستید، ببخشید.» رویش را برگرداند و ما هم یک ایستگاه بالاتر پیاده شدیم. باور بفرمایید.
طنزگاه مازیار سوادکوهی...
ما را در سایت طنزگاه مازیار سوادکوهی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : savadmaza بازدید : 125 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 19:01